آشتی
از اخرین باری که اومدم اینجا و خواستم حس ها و دغدغه ها و فکرو رویاهام رو بنویسم برای من خیلی روزه که گذشته.
گاهی یه فاصله هایی اینقد زیاد میشه که دوباره برگشت به اون حس و حال قبل برات سخت میشه.
مثل اون قهری که وقتی از چند ساعت میگذره و میشه یه روز، دوروز ، سه روز و بیشترو بیشتر اشتی کردنش خیلی سخت تر میشه.
نه اینکه ادم نخاد اشتی کنه ، نه
فقط انگار یه فاصله ای بین غرور و احساس و بیان و ابراز و کوتاه اومدنت و دوباره مثل قبل شدنت میافته که نمیشه راحت از بین بردش.
مثل اون حرفایی که گاهی ادم هی میخواد بزنه ، ولی اینقد نمیگه و سکوت میکنه که دیگه هیچوقت نمیتونه لب باز کنه و زبونشو بچرخونه و بیانشون کنه.
منم همینطور شدم
هر روز میگم امشب حالم خوبه دیگه، امشب حسم خوبه و امشب رو دوباره میشینیم مثل قبل حس هامو میگم و مینوسمو لذت میبرم
ولی وقتی پاش میافته
وقتی شب میشه
وقتی ساعت به نیمه شب نزدیک میشه
وقتی میدونم باید اگه میخوام چیزی بنویسم شروع کنم و این صفحه لعنتی رو باز کنم،
یه حس غریبی نمیذاره دست ودلم به این پیج باز شه
انگار میخوام
ولی یه چیزی نمیذاره کشش داشته باشمو هر شب میگم فردا شب دوباره سعی میکنم که مثبت باشمو با حال خوب دوباره شروع کنم.
یجورایی شاید بعد اخرین باری که برات نوشتم سرخورده شدم و دلمو غرورو قلبم دیگه نمیذاشت پا بذارم تو این صفحه.
لحظه اخر میدیدم نمیتونم و سکوت تنهاترین چیزیه که هرشب دلم طلب میکنه
انگار میخواستم لب باز کنم
همه حرفام رو بگم
ولی نمیتونستم.
مثل همیشه ، که وقتی دلم غمبرک میگیره ساکت میشم و نمیتونم هیچی از حالم رو بگم
امشب بخاطر تو، سعی کردم این فاصله و این قبح رو بشکنم و از یه جایی دوباره شروع کنم به حرف زدن.
این روز ها بدجور تو سراشیبی افتادم
بدجور روزها زود میگذرن
و بدجور ترس گذشتن ساعت ها و روزها و هفته ها رو دارم
که مبادا سریعتر از چیزی که باید تموم بشن و تو بازم کنارم نباشی.
امشب رودوست داشتم
امشب خواستم هرچقد هم که ازت دورم، ولی با تمام وجودم حس واحساس و عشقم رو بهت بدم
خواستم خودمو اثبات کنم
عشقمو
و قدرت جادو کردنت از راه دور رو
من عاشق جادو کردن توام
عاشق اون لحظات ناب جادویی ام که تورو دنبال خودم بکشونم تو یک عالم دیگه.
جادوی احساس من فقط برای توه
فقط با تم معنی پیدا میکنه
و فقط تورو میتونه دنبال خودش بکشونه تو عالمی که هردو مست و دیووونش میشیم.
ارزش این لحظه ها و لذتش رو هیج کی بجز ما نمیدونه
هیچ کس نمیتونه بفهمه عمق لذتی که تک تک لحظه ها و دیوونگی های منو تو ، برامون داره رو.
دیووونه ی دوست داشتنی من ، به حرمت عشقی که امشب روونه ی هم کردیم:
آشتی.
دوست دارممممم.
این مطلب در تاریخ: 19 دی 1398 ساعت: 4:22 منتشر شده است