امشب چشامو میبندم و به تو فکر میکنم
به تویی که یهویی از راه رسیدی و دلمو بردی
به دستات که گرم بودن و پر از عشق به انگشتات که فاصله بین انگشت هامو پر کرد
به لبات که طعم زندگی میداد طعمی که فقط خودم و خودت میتونیم درکش میکنیم
به چشمات که وقتی بهشون خیره شدم چیزی جز مهربونی نداشت
به عکس عروس و دومادی که توی وبلاگت گذاشتی فکر میکنم عروسی که منم و دومادی که تویی
به برج ایفلی که عروس و دوماد کنارش ایستادن
خدا رو چه دیدی شاید یه روز از پشت چشامو گرفتی و وقتی چشامو باز کردم لباس عروسی رو که تو برام خریدی ببینم با دو تا بلیط اخه عشق ما مثل افسانه هاس واسه همین باید توی رویایی ترین جای ممکن بهت بله بگم
حلقه ازدواجم همون حلقه ست که خودت برام انتخابش کردی و مهریه ام عشقت که نباید هیچ وقت ازم دریغش کنی
چشامو میبندم به تو فکر میکنم که شدی همه کسم
به امروز فکر میکنم که از صدام فهمیدی ناراحتم وقتی بهم گفتی حرف بزنم تا بفهمی واقعا ناراحتم یا نه
مهردادم
من منتظر روزیم که اسمم توی شناسنامت نوشته بشه
اونقدر بهت فکر میکنم تا خوابم ببره اخه میگن قبل از خواب به هرچی فکر کنی خوابش رو میبینی
❤
این مطلب در تاریخ: 19 دی 1398 ساعت: 4:34 منتشر شده است