تو برایم بنویس.....
خسته ام در خفقانم تو برایم بنویس
بغض کردم نگرانم تو برایم بنویس
درد تنها شدنم ریشه دوانده دل من
گل بی برگ خزانم تو برایم بنویس
پیر گشتم هوس موی سپیدت کردم
خالی از صد هیجانم تو برایم بنویس
انقدر زخم به پرهای وجودم خورده
کف بریده است عنانم تو برایم بنویس
این قلم عشق تو را جوهری خود کرده
اشک دل در شریانم تو برایم بنویس
تک درختی شده ام برگ به برگم مرده
با نسیمت بتکانم تو برایم بنویس
شب به شب بغض من و آینه رویایت
من که تکرار زمانم تو برایم بنویس
عشق امد که مرا با دل تو یار کند
دید آری فورانم تو برایم بنویس
این مطلب در تاریخ: 19 دی 1398 ساعت: 4:29 منتشر شده است